گاهی نگاهش که میکنی میبینی
دوستش داری، مهربان است و بی ریا...
در خیالت برای احساست به او، لباس عشق میدوزی!
اما هرجور که اندازه میگیری میبینی به قدوقواره اش نمیخورد
... دلگیر میشوی، دوباره محاسبه میکنی
اما...
نه نمیشود، قدوقامت احساست به او، به پای عشق نمیرسد
دوباره اسیر تردید میشوی،
آرام آرام احساست را کنار میزنی،
و تنها میشوی...
با پیراهنی که هنوز اندازه "هیچکس" نیست...
نظرات شما عزیزان:
.gif)
حرفهاي ما هنوز ناتمام...
تا نگاه مي کني
وقت رفتن است
بازهم همان حکايت هميشگي !
پيش از آنکه با خبر شوي
لحظه ي عظيمت تو ناگزير مي شود
ای دریغ و حسرت همیشگی ...
ناگهان
چقدر زود
دير مي شود!
.gif)
سلام دوست عزیز وب خوبی داری موفق باشی به منم سر بزن خوشحال میشم.gif)
.gif)